آرزو دارم بگیرد آفتی زیبایت را تا همچون من بگیری ماتم تنهاییت را
آرزو دارم ببینم در عذاب بی وفایی اشک غم در چشم همچون آهوی صحراییت را
بشکند قلبت الهی ای که قلبم را شکستی
ای خدا سامان نگیرد عهدو پیمانی که بستی
خنده بر اشکم زدی با خود پسندی آرزو دارم تو هم هرگز نخندی
سادگی کردم اگر دل بر تو بستم ساده بودم ساده بر خاکم فکندی
بشکند قلبت الهی بشکند قلبت که قلبم را شکستی